سلام اي خواب اي رويا

سلام اي آنکه با تو عشق شد پيدا

سلام اي آشنا ، اي مه

سلام اي مونس شبها

مرا با خود ببر زينجا

نمي داني که چشمانت

چه با من ميکند هر شب

نمي داني فريب چشمهاي تو

طلسمم ميکند ديوانه ميسازد نگاهم را

ولي افسوس اينجا

فاصله

صدها

هزاران راه را بايد بپيمايد

و من تنها

ندارم طاقت رفتن

نگاهم کن

بشو همراه

من اينجا بي تو تنهايم

و مي گيرم

سراغ چشمهائي را

که يک شب آتشي افکند در جانم

ولي افسوس

اين آتش

زبان شعر هايم را

نمي داند

نشد همراه

ندانست اين دل تنها

که يک دم

هم زباني را

طلب دارد

نمي داند دل تنها

پري رويان ديگر را



نمي داند اگر

يک دم !

شبي !!

تنها !

زبانم را بداند او

من آن شب را

کنم تا صبح فردا

روشن از مهتاب

و فردا روز آغاز است



نظرات شما عزیزان:

احسان
ساعت17:40---6 آبان 1392
خیلی خوشگل بود مرسی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, ] [ 15:9 ] [ R♥ZH♥N☂ ] [ ]